*همانطور که در عکس دیده می شود، کانون شریعتی این نامه را با پست سفارشی به نشانی میرحسین موسوی واقع در: تهران، خیابان پاستور، کوچۀ اختر، پلاک ۲۶ ارسال کرد.
جناب آقای میرحسین موسوی خامنه
با سلام و احترام
دقیقن چهار ماه پیش بود که شما در دیدار کوتاهی که پس از مدتها بیخبری، با جمعی از اعضای خانوادهتان داشتید، این پیام را به زبان آوردید: «سلام من را به ملت ایران برسانید.»
سلامِ کوتاه شمادر این چهار ماه بسیار ذهن و جانمان را درگیر کرد. در فرهنگ ما سلام مستحب است و پاسخش واجب! شما در آن شرایط سخت و دشوار سلامی گرم و دلنشین فرستادید که مستحب بود. بر ما واجب بود _ و است_ که پاسخی در خور به آن هدیۀ مسرت بخش روانه کنیم.
این دیوارهای بلند و راههای دور مانع گفتگوی ما نیستند. این درس را از رسیدن «سلامِ» شما گرفتیم. شما نشان دادید که اگر ارادۀ معطوف به آزادی قوی باشد، برجها و باروها و حصارها نمیتوانند آزادیِ ما را حصر کنند. شما نشان دادید که سختیها و مانعها نمیتوانند و نباید پیوندهای ما را بگسلند.
پس ما نیز به شما سلام میکنیم. به بانو رهنورد سلام و درود میفرستیم. به شیخ مهدی کروبی که نماد استواری و پایداری است سلام میکنیم.
سلام میکنیم به شما همراهان و رهبران جنبشِ بالندۀ سبز که پای عهدی که با مردم بستید، ایستادهاید. شما که در کنار ما روزهای سبز اعتراض را پا به پا آمدید و امروز هر سۀ شما، به همراه زندانیانِ بلند همت مان که امروز در حبس و حصر هستند، از ما که به ظاهر این طرف دیوارها هستیم پیشی گرفتهاید.
اگر بخواهیم دربارۀ این دوسال که شما در پشت آن دیوارها (به ظاهر) اسیر بودید صحبت کنیم، هم گفتنیهایی شیرین داریم و هم ماجراهای تلخ. خلاصه بگوییم؛ دلاورانی داریم که از داغ و درفش نمیهراسند و راه سبز امید را هرچند با مشقت، اما استوارانه ادامه میدهند. همچون ابوالفضل دلاور و همچون نسرین ستودنی. همچون مصطفی سلحشورانه و تاجوَرانه و همچون ضیاء پیامبرانه و نبوی. اما صد افسوس که حاکمان نالایق، در فساد غرق شدهاند و امروز بساط «بگم بگم» و پرونده سازی را بسیار بیپرواتر و زشتتر از روزهای انتخابات ۸۸ گستردهاند. خوب به یاد داریم که شما در آن روزها در پاسخ به اتمام حجتی که شیخ مهدی کروبی رو در روی مردم با شما کرد، با صدای استوار گفتید: بنده یک فرد انقلابی هستم و در اعتراض به وضعیتی که ایشان [احمدینژاد] بوجود آورده اینجا دارم صحبت میکنم. اگر این نبود که بنده نمیخواستم بیایَم و دوباره کار کنم. همان کار فرهنگی خودم را ادامه میدادم. ایشان [احمدینژاد] مملکت را به جایی کشیده که پر از دروغ است! پر از نفاق است! دارد پرونده سازی میکند... این چیزی است که من باید به مردم میگفتم.» آن روز خیلیها مفتونِ تهور رئیس دولت شدند که چگونه بیپروا و بیتقوا به رقیبان خود میتازد. اما امروز همانهایی که آن زمان «نظرشان به نظر آقای رئیس دولت نزدیکتر بود» خودشان ریششان در گرو پرونده سازیهای فریب کارانه گرفتار شده است..
شاید یکی از معدود لذت هایی که در این روزهای تلخ میتوانیم داشته باشیم، صدای گرم شماست که در جای جای این صحنهها طنین افکن شده است: «دیر یا زود – بلکه به امید خدا بسیار زود – مخالفانِ مردم صحنه را ترک میکنند. آیا آن روز باید کشوری تخریب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چیزی که امروز باید نگران آن باشیم مصالح کشور است، زیرا کشور جز صاحبان اصلیاش کسی را ندارد که در این باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را باید از امروز آغاز کنیم.» آری اینگونه است که دیوارها نتوانستند حصرتان کنند. شما و دیگر همراهان جنبش سبز همچنان در میان شهر هستید. تحقق پیشبینیهایتان دیگر قصهۀ هر روزهمان شده است. دوست و دشمن همچنان با حرفهای شما مشغولاند. چه آنان که ناسزا میگویند و همچنان از سایۀ نام تان میهراسند. چه موافقان که همچنان حرفهایتان میانشان موج میزند.
ستمکاران تلاش میکنند ارتباط ما را با یکدیگر قطع کنند. سعی میکنند درهای خانههای ما را بر روی هم ببندند. بر خلاف تمام این تلاشها و سازوکارهای فریبکارانه، طنین پایداریِ شما محصور در دیوارهای حصر نمانده است و به ما که در آن سوی دیگر حصارها اسیر هستیم آموخته است که چطور از بذرهای امید در سینههامان نگهداری کنیم.
همانطور که شما بارها تاکید داشتید، پرهیز داریم که به کیش شخصیت آلوده شویم. اما شما صدای گویا ما بودید و ما امیدوارانه طنینِ دوبارۀ این ندای گویا را به انتظار ایستادهایم. پنهان نمیکنیم که بسیار دلتنگِ شنیدنِ صدای گرم و پیامی دلگرمکننده از سوی شما هستیم. حصر شما بسیار بر ما گران آمده است. اما باید بپذیریم که راهِ شکستِ حصرِ شما، از گشودن و زدودنِ حصرهایی است که بر تک تکِ ما چیره شده می گذرد. امروز ما از خود می پرسیم: آیا فقط این کروبی و رهنورد و موسوی هستند که در حصرند؟ آیا فقط تعدادی مشخص فعال سیاسی و مطبوعاتی و دانشجویی و حقوق بشر و هنرمند و... هستند که در زندان گرفتار شده اند؟ آیا این فقط صورتِ مسئله نیست؟ آیا این حبس ها و حصر ها به شکل های مختلف دربارۀ بخش زیادی از مردم در حال اجرا نیستند؟ آیا ارتباط ما نیز باهم قطع و خدشهدار نگشته است؟ آیا دربهای خانههای ما به روی هم بسته نیستند؟ آیا این جملههایی که دو سال پیش آیت الله جنتی از تریبون نمازجمعه به کار برد، توصیفِ وضعیتِ امروزِ جامعۀ ما نیست؟ او از ماموران امنیتی خواست که درب های خانه های شما را ببندند. هرگونه ارتباط شما با دیگران را از جمله تلفن و اینترنت را قطع کنند. حال ما از خود می پرسیم آیا رفت و آمدهای ما مردیم که به ظاهر این سوی دیوارها هستیم محدود نشده است. آیا میتوانیم با آزادی به هم پیغام بدهیم و از هم پیام بگیریم؟ آیا ما آزادیم؟ آیا ما نیز در خانههای خودمان زندانی نشدهایم؟ هنگامی که همۀ این ها را که کنار هم می گذاریم، وقتی خوب به این صحنه آرایی خطرناک نگاه می کنیم، می بینیم که حصر شما به تمامیِ جامعه تعمیم داده شده است و ما چه ساده انگارانه تسلیمِ آن شده ایم. حصر شما شما نماد آن دیوارهایی است که در سرتاسر زندگیِ ما کشیده شده است. اما حصر واقعی در دل ها و خانه های ما جا گرفته است. باید آن را بشکنیم و ایمان داریم که راه شکسته شدن حصرِ شما، از فرو ریختن این دیوار ها می گذرد. ما سلامِ شما را کنار تمام بیانیهها و پیامها و یادداشتهایتان گذاشتیم و به چنین نتیجه ای رسیدیم و اینگونه معنیاش کردیم. همانگونه که این سخناتان را به یاد آوردیم: «باید هریک از ما مردم نه فقط نقش پیشوایی، که مسئولیت آن را نیز بر عهده خود احساس کنیم.»
پاسخ به سلام شما، سلام به آینده است. سلام به فردایی است که کرامت ما ایرانیها محترم شمرده میشود. سلام به آینده ایست که سرنوشت خودمان را خودمان تعیین میکنیم. آتیه ای که سرمایههای کشور با بیلیاقتی مدیرانش به باد نمیرود. سلام به فردایی که تفاوتهای همدیگر را به رسمیت میشناسیم. سلام ما به شما، معنیاش این است که ما برای فردایمان رویایی داریم. آرزوی کشوری سر افرازتر و مردمانی سربلندتر داریم.
پاسخ به سلامِ شما، تجدید عهد و بیعت با جنابعالی، شیخ مهدی کروبی و بانو زهرا رهنورد است که در این دو سال هرچند بی کلام، اما با با عمل خود جنبش سبز را هدایت و رهبری کردید.
ما سلام شما را به مخالفان نیز خواهیم رساند و به آنها خواهیم گفت که پیروزی ما شکست کسی نیست و فردایی را میجوییم که آنها هم بپذیرند که تعیین سرنوشت کشور را به دست خود مردم و اجرای قانون خواهد بود. فردایی که ما با همه تفاوتها و اختلاف نظرها، با هم کشورمان را بسازیم.
اکنون در آستانۀ ۲۵ پنجم بهمن ما، روزی که به دعوت شما خیابانهای شهرمان دوباره سبز شد، این نامۀ «سلام» را با بذرهای بارور شدۀ امید که در دلهایمان روییده است، به نقشِ ایمان و آرمان بلندمان مُهر میکنیم و به نشانی شما در کوچۀ اختر میفرستیم. باشد که به زودی طلیعۀ آزادی از آن کوچه طنین انداز شود.
۲۵ بهمن ما ۱۳۹۱
کانون دکتر علی شریعتی
http://www.kanoon-shariati.com/2013/02/blog-post.html