برای من شمع رمز خداست،رمز نیایش است، سمبل پرستش است،یادآور عشق های خوب دلها و نیز عشق های خوب عاشقان خدا.....کارش چیست؟؟سوختن و افروختن و گریستن و گداختن و دم بر نیاوردن و ایستادن و ذوب شدن و روشنی از سوزش خویش به محفل کوران بخشیدن و در زیر باران اشک و با شعله سوزان آتشی که از عمق هستیش سر می زند بر چهره ی هر ابلهی لبخند زدن و در انبوه خلایق تنهای تنها بودن و شمع هر انجمن بودن و با هیچ کسی خو نگرفتن.....آه که چه شباهتی است میان من و شمع.......
علی شریعتی مزینانی(شمع)
ضعفی که از نالیدن حس کرده ام و حقارتی که در نوازش شدن می دیده ام همیشه مرا واردار به سکوت کرده است حتی تظاهر به بی نیازی و بی دردی و قدرت!
من و نمیشه حدس زد با این غروره لعنتی
هیچ وقت نخواستیم ببینیم توو لحظه ی ناراحتی
2 نظرات:
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت / آنانکه خیمهگاه مرا تیر میزدند...
ممنونم امير جا
عالي بود...
ارسال یک نظر