اتوبیوگرافی!

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

0 نظرات  



در باغ « بی برگی » زادم

و در ثروت « فقر » غنی گشتم.

و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.

و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.

و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.

و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.

و از « دانش » ، طعامم دادند.

و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.

و از « مهر » نوازشم کردند.

 و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.

و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.

و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم.



« دکتر علی شریعتی»


آزادی

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

0 نظرات  



ای آزادی ، مرغک پر شکسته زیبای من ! کاش قفست را می شکستم و در هوای پاک بی ابر بی غبار بامدادی  ، پروازت می دادم !

( خودسازی انقلابی )

عشق  خواهر آزادی است و آزادی برادرش و غصب و اسارت مادر و پدرشان.

( گفتگوهای تنهایی )  

عشق به آزادی ، سختی جان دادن را بر من هموار می سازد.

 ( گفتگوهای تنهایی

ای آزادی  ، تو را دوست دارم ! به تو نیازمندم ! به تو عشق می ورزم !

( خوذسازی انقلابی

ای آزادی ، قامت بلند و  آزاد تو ، مناره زیبای معبد من است !

(خودسازی انقلابی )

هیچ گاه  تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت ... دیگر چه می خواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند.

( گفتگوهای تنهایی  ) 


یازدهمین سالگرد جاودانگی شاملوى بزرگ، شاعر آزادى

0 نظرات  

احمد شاملو




 من همدستِ توده‌ام
 
تا آن دَم که توطئه می‌کند گسستنِ زنجیر را
 
تا آن دَم که زیرِ لب می‌خندد
 
دلش غنج می‌زند
 
و به ریشِ جادوگر آبِ دهن پرتاب می‌کند.

 ده سال از خاموشى شاعر توده میگذرد و هنوز پژواک  صدایش  در  کوچه هاى شهر طنین مى افکند که از جستن میگوید و یافتن و آنگاه به  اختیار برگزیدن. شاملو شاعر آزادى است. او از بند میگوید و زندان و از هم درگسستن زنجیر و رهایى. او آزادى را زندگى کرده است همان دم که سنگ قوافى را از دوش بر زمین مینهد و شعرى میگوید که زندگیست.

 
شاملو، حکام ستمگر را بدین سان میخواند:

 
ای خداوندانِ خوف‌انگیزِ شب‌پیمانِ ظلمت‌دوست!

 
شاملو، حکام زشت خو را بدین سان میخواند:

«کریه» اکنون صفتی اَبتَر است
 
چرا که به تنهایی گویای خون‌تشنگی نیست.
 
تحمیق و گرانجانی را افاده نمی‌کند
 
نه مفت‌خوارگی را
 
نه خودبارگی را.


 
شاملو حکام دین مدار را عامل فتنه و نفاق میشناسد و برادر کشى:

               
     نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
                                 
که رافضی‌ام دانستند.
 
نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
                                 
که قِرمَطی‌ام دانستند.
 
آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانِمان یکدیگر را بکشیم و
 
این
 
کوتاه‌ترین طریقِ وصولِ به بهشت بود!


 
و شاملو بر دزدان گردنه تاریخ  که خواست آزادیخواهانه یک ملت را به   نفع خود مصادره میکنند چنین میگوید:


 
ما فریاد می‌زدیم: «چراغ! چراغ! »
 
و ایشان درنمی‌یافتند.

 
سیاهی‌ چشمِشان
 
سپیدی‌ کدری بود اسفنج‌وار
                                 
شکافته
                                           
لایه‌بر لایه‌بر
 
شباهت برده از جسمیّتِ مغزشان.

 
گناهی‌شان نبود:
 
از جَنَمی دیگر بودند.

 
شاملو شاعر آزادى بود، هست و تا جاودان، جاوید خواهد ماند.




نیایش

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

0 نظرات  

تو مطالب به جا مونده از دکتر داشتم مرور می کردم که به یه نیایش مناسب برای همه ی اعصار از جمله زمان فعلی برخوردم.امیدوارم واسه شما هم جالب باشه:







خدایا:

مگذار که :

ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر ، مرا با کسبه دین ، یا حَمَله تعصب ، و عَمَله ارتجاع هم آواز کند .

که آزادی ام اسیر پسندِ عوام گردد .

که «دینم» در پس «وجهه دینی» ام دفن شود ، که عوام زدگی مرا مقلّد تقلید کنندگانم سازد .

که آن چه را «حق می دانم» به خاطر آن که «بد می دانند» کتمان کنم .

خدایا می دانم که اسلامِ پیامبرِ تو با « نه » آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با « نه » آغاز شد .

مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی ! به« اسلام آری » و به « تشیع آری » کافر گردان .

« دکتر علی شریعتی »


بزرگترین فاجعه تاریخ

0 نظرات  

وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ، بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید !

فاجعه ای که قربانی خاموش و بی دفاعش علی است و فاطمه و بعدها دیدیم که فرزندانشان یکایک و اخلافشان همه !

 »
دکتر علی شریعتی«




لحظه ای تامل!

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

0 نظرات  



"رهبرما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش ازصدها زبان و قلم ما بزرگتر است ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید ."

(آقای خمینی)



هر دو 12 ساله،هر دو برای دفاع از عقیده ولی........

عکس سمت راست:حسین فهمیده و سمت چپی یکی از عوامل کشتار مردم سیستان و بلوچستان!!


زن از دیدگاه دکتر شریعتی

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

1 نظرات  



زن عشق می کارد و کینه درو میکند.او میزاید و تو برایش نام انتخاب می کنی.او درد میکشد و تو نگران از اینکه بچه دختر باشد.او بیخوابی میکشد و تو خواب حوریان بهشتی میبینی.او مادر میشود و همه جا میپرسند : نام پدر؟!!!


۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

0 نظرات  

سلام

این شعر را گلشیفته فراهانی در مصاحبه اش در مورد آهنگ سکوتم را نکن باور گفت.

آزادی



برای دانلود عکس با سایز اصلی اینجا کلیک کنید.


محبت بی معرفت ارزش ندارد بت پرستی است.

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

0 نظرات  





سلام بر شما دوستان با معرفت


                                             

محبت بی معرفت ارزش ندارد؛ بت پرستی است.

زیرا امکان ندارد جامعه ای و ملتی علی را بشناسد و درست بفهمد و از شکنجه آمیز ترین و سخت ترین محرومیت هایی که جامعه های عقب مانده دارند؛رنج ببرد.





قسمتی از کتاب "مکتب؛وحدت؛عدالت علی" از دکتر شریعتی




چوپان دروغگو دیگر در کتاب نیست!!

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

0 نظرات  



گاو ما ما می کرد

گوسفند بع بع می کرد

سگ واق واق می کرد

و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بودحسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد و فامیل های پولدار دارد.

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.


دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !

0 نظرات  


  ستایش کردم ، گفتند خرافات است                             

                             عاشق شدم ، گفتند دروغ است    

                                       گریستم ، گفتند بهانه است

                                                   خندیدم ، گفتند دیوانه است





دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !





« دکتر علی شریعتی »


من به گور پدر علم و هنر خندیدم!

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

0 نظرات  



اهل دانشگاهم

 رشته ام علافی‌ست

 جیب‌هایم خالی ست

 پدری دارم حسرتش یک شب خواب!

دوستانی همه از دم ناباب و خدایی که مرا کرده جواب

 اهل دانشگاهم قبله‌ام استاد است جانمازم نمره!

خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست

 من نمی‌دانم که چرا می‌گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌کار وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!

 (چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید)

 باید از آدم دانا ترسید! باید از قیمت دانش نالید! وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم

من به گور پدر علم و هنر خندیدم!

کار ما نیست شناسایی هردمبیلی! کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی!

 کار ما شاید این است که مدرک در دست فرم بی‌گاری هر شرکت بی‌پیکر را پر بکنیم

(از روح پرفتوح سهراب عذرمی خوام)

اینو تو یک سایت خوندم.


دعای دکتر مناسب برای همه ی زمان ها

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

0 نظرات  

ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی
و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده


جریمه های ....(شما را به تبسم و تفکر دعوت میکنم)

0 نظرات  



بنازم به این اسلام ناب محمدی!!!

این شعر زیبا از آقای خلیل جوادی می باشد:       

میگن  بــرادرای  اهل  ایمـــــــــان

بــــرای  اصـلاح  ا مــــــور  نسوان ـ



نشستنو  حســـــابی  طرح  دادن

حـدود  منـکراتـــو  شــــــرح  دادن



یه طرح  خو بو فوق العــاده  جامع

قــــابل استـفــــاده در مجـــــــامع



برادرا  فکــــرای بکــری کــــــــردن

که خواهــرا  ولنگو بــــــــاز نگـردن



بـــــــــرای  آرایـش  صــــــورت  زن

کـــــــلّی جریمه  در نظــر گـــرفتن 



جریمه  مـــــالیــــات  زیبــــــــــاییه

یه  جور  مجــــــازات  سر پــــــاییه



عزیز من کی گفته خوشگل بشی؟

بـــاعث  اختلال  و  مشکل  بشی






زن در نظام مصرفی،جنسیت به جای عشق

0 نظرات  

در جامعه ای که اصالت از آن « تولید ومصرف » و « مصرف و تولید » اقتصادی است و عقل نیز جز

اقتصاد چیزی نمی فهمد ، زن نه به عنوان موجودی خیال انگیز ، مخاطب احساسات پاک ، معشوق

عشقهای بسیار بزرگ ، پیوند تقدس ، مادر ، همدم ، کانون الهام ، آینه صادقی در برابر خویشتن

راستین مرد ؛ بلکه به عنوان کالایی اقتصادی است که به میزان جاذبه جنسی اش ، خرید و فروش

می شود.

سرمایه داری زن را چنان ساخت که به دو کار آید:

یکی اینکه جامعه هنگام فراغت به سرنوشت اجتماعی و به استثمار شدنش نیندیشد و نپرسد "چرا کار میکنم؟" ، "چرا زندگی میکنیم؟" ، "از طرف که و برای چه کسی اینهمه رنج میبریم؟"

زن ، به عنوان ابزار سرگرمی و به عنوان تنها موجودی که جنسیت و سکسوالیته دارد ، به کار گرفته شد ، تا نگذارد کارگر و کارمند و روشنفکر در لحظات فراغت ، به اندیشه های ضد طبقاتی و سرمایه داری بپردازند ، و به کار گرفته شد تاکه تمامی خلاء و حفره های زندگی اجتماعی را پر کند. و هنر به شدت دست به کار شد تا بر اساس سفارش سرمایه داری ، سرمایه هنر را -که همیشه زیبایی و روح و احساس و عشق بود- به «سکس» تبدیل کند . این است که میبینیم یکباره نقاشی ، شعر ، سینما ، تئاتر ، داستان ، نمایشنامه.....بر محور «سکسوالیته» به گردش در می آیند.

دیگر اینکه ، سرمایه داری برای تشویق انسانها به مصرف بیشتر و برای اینکه خلق را به خود بیشتر نیازمند کند و مقدار مصرف و تولید را بالا ببرد ، زن را فقط به عنوان موجودی که سکسوالیته دارد -و جز این هیچ ، یعنی موجودی یک بعدی- به کار گرفت. در آگهی ها و تبلیغاتش نشاند ، تا ارزشها و حساسیتهای تازه ای بیافریند و نظرها را به مصارف تازه جلب کند و احساسات مصنوعی که لازم دارد در مردم بوجود آورد.



سکسوالیته به جای عشق نشست و زن این «اسیر محبوب» قرون وسطی ، به صورت یک «اسیر آزاد» قرون جدید درآمد.

               

                                                       «دکتر علی شریعتی»


سال شمار زندگی دکتر

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

1 نظرات  


سال شمار زندگی دکتر :

۱۳۱۲: تولد ۳ آذر ماه

۱۳۱۹: ورود به دبستان «ابن یمین»

۱۳۲۵: ورود به دبیرستان «فردوسی مشهد»

۱۳۲۷: عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی

۱۳۲۹: ورود به دانش سرای مقدماتی مشهد

۱۳۳۱: اشتغال در اداره ی فرهنگ به عنوان آموزگار. شرکت در تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت قوام السلطنه ‌و دستگیری کوتاه. اتمام دوره دانش سرا. بنیانگذاری ‌انجمن اسلامی دانش آموزان.

۱۳۳۲: عضویت در نهضت مقاومت ملی

۱۳۳۳: گرفتن دیپلم کامل ادبی

۱۳۳۵: ورود به دانشکده ادبیات مشهد و ترجمه کتاب ابوذر ‌غفاری

۱۳۳۶: دستگیری به همراه ۱۶‌ نفر از اعضاء نهضت مقاومت

۱۳۳۷: فارق‌التحصیلی از دانشکده ادبیات با رتبه اول

۱۳۳۸: اعزام به فرانسه با بورس دولتی

۱۳۴۰: همکاری  با کنفدراسیون‌ دانشجویان ‌ایرانی، جبهه ملی، نشریه‌ ایران ‌آزاد

۱۳۴۲: اتمام تحصیلات ‌و ‌اخذ مدرک ‌دکترا در رشته تاریخ و گذراندن کلاس‌های  جامعه‌شناسی

۱۳۴۳: بازگشت به ایران و دستگیری در مرز

۱۳۴۵: استادیاری تاریخ در دانشگاه مشهد

۱۳۴۷: آغاز سخنرانی‌ها در حسینیه ارشاد

۱۳۵۱: تعطیلی حسینیه ارشاد و ممنوعیت سخنرانی

۱۳۵۲: دستگیری  و ۱۸ ماه زندان انفرادی

۱۳۵۴: خانه نشینی و آغاز زندگی سخت در تهران و مشهد

۱۳۵۶: هجرت به اروپا و شهادت.





به زودی زندگی نامه ی کاملی از دکتر براتون میذارم.





من رقص دختران هندی را از نماز والدینم بیشتر دوست دارم!!!!

۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

0 نظرات  



من رقص دختران هندی را از نماز والدینم بیشتر دوست دارم،زیرا آنان با عشق می رقصند و اینان از روی عادت عبادت می کنند.






این هم بخشی از کتاب پدر و مادر؛ما متهمیم:






پدرمومن من ... مادر مقدس من ... نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثر اخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی ! که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه معانی الفاظ و ارکانش را می دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی اش را می فهمی. تمام نتیجه کار تو و آثار نماز تو این است که پشت تو قوز درآورد و پیشانی صافت پینه بست و فرق من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی را ندارم!