تا همیشه فرمانده

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

 





سلام

شرمنده این دو،سه روز آپ نکردم؛یه خورده مشغله کاری و درسیم زیاد شده.

امروز یه مطلب از چه گوارا(اسطوره ی مقاومت و آزادی) براتون میذارم.عکساشو بعدا براتون آپلود میکنم.

راستی؛یه خورده که به تعداد شما اضافه شد مطالبی از دکتر شریعتی براتون میذارم ولی ازتون میخوام تو قسمت نظرات،دیدگاهاتونو بیان کنین.







تا همیشه فرمانده:



آزادی بیش از همه

از دست کسانی ضربه میخورد که برای نیل به آن،

کوتاهترین مسیر را انتخاب میکنند.

جمله‌ای‌ست  از «ارنستو چه گوارا»





دکتر ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا ، متولد ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روساریو آرژانتینکشته شده در تاریخ ۹ اکتبر ۱۹۶۷، در لا ایگوئرا بولیوی

پزشک، چریک، سیاست‌مدار و انقلابی مارکسیست

چه گوارا را یک سوسیالیست می شناسند، اما بسیاری از آنان که سوسیالیسم را دوست ندارند، او را دوست می‌دارند.

انگار سوسیالیزم لباسی کوچک‌تر از اندازه‌های فرمانده است.

«چه» هراسی از سختی ها نداشت.

در جایی می گوید:

«سختیها و رنجهای زندگی همیشه مرا نیرومندتر و آبدیده تر می کنند، به شرط آنکه در حدی نباشند که یارای مقابله با آنها را نداشته باشم و زیر آن جان دهم.هر سختی که مرا نکشد، قویترم می سازد»

او یکی از اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه ِ فیدل کاسترو بود.

این جنبش در سال ۱۹۵۹ با پیروزی بر باتیستا دیکتاتور وقت کوبا ، قدرت را به‌دست آورد.

پس از پیروزی، چند پست‌ مهم در دولت کوبا را به عهده گرفت

او با امید به برانگیختن تفکر انقلابی‌ در دیگر کشورها، کوبا را ترک کرد.

وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد.

در اکتبر ۱۹۶۷ چه‌گوارا توسط ارتش بولیوی به کمک سی آی ای دستگیر شد.

بارریه نتوس دیکتاتور نظامی بولیوی ، دستور قتل او را داده بود

هنگامی که سرجوخه تران به وی نزدیک می شد، «چه» فریاد زد:

می دانم آمدی که من را بکشی، پس نترس ‏تو فقط داری یک مرد رو می کشی.‏

آخرین سخنانش به این صورت نقل شده:

«می‌دانم که می خواهید به من شلیک کنید. من نباید زنده دستگیر می‌شدم. به فیدل بگوئید این شکست، به معنای پایان انقلاب نیست. این پیروزی در جای دیگری انجام خواهد شد. به آلیدا بگوئید اینها را فراموش کند، دوباره ازدواج کند و خوشحال باشد. به تحصیل بچه‌ها کمک کند.

از سربازها بخواهید درست نشانه بگیرند.»

تران نخست به دست ها و پاهای چه گوارا شلیک کرد و بعد به سینه ش و در حالی که او از درد به خود می پیچید ‏‏۹ بار به او شلیک کرد و سرانجام گلویش را هدف گرفت.

چه گوارا در ساعت سیزده و ده دقیقه نهم اکتبر جان سپرد.‏





چه گوارا، ایستاده مُرد

چه گوارا کشته شد، جاودانه شد ، بر پارچه سرخ نشست تا برای همیشه پرچمی باشد در دست هرکس که فردای رویایی را، به کابوس اکنون ترجیح می‌دهد، هر که رویای عدالت و آزادی دارد، افراشته شود.



او نمادیست از آرمان گرائی و آزادی خواهی

و مفهوم آزادی را فهمیده بود

«آزادی، سیبی نیست که پس از رسیدن می افتد،

ما باید به افتادن مجبورش کنیم. »

Hasta  la Victoria siempre Comandante

تا همیشه برای این پیروزی از تو متشکریم فرمانده